جهانی بی ریاتر!
کداممان را جهانی بی ریاتر آرزو نیست؟ کداممان لذت میبریم از غصه ی دیگری؟ اصلا کداممان از ازل بد آمده ایم؟
هیچ کدام!
به یقین که هیچ کدام. فقط خیلی هایمان فراموش کرده ایم که انسانیم و انسانیت را بایدهاییست.
دیده اید گاهی آدم فارغ از هر فکروخیالی غرق در دنیای رفتار آدم ها می شود و میکوشد پی به افکارشان ببرد؟ دیروز من هم از بیکاری به همین حال افتاده بودم! وقتی در بیمارستان نشسته بودیم به انتظار رسیدن نوبت مادرم، غرق شده بودم در رفتار پرسنل بیمارستان. یکی از بیمارانِ در نوبت، مرد کُردی بود که به همراه پسر 10،11 ساله اش آمده بود. فکر کنم سواد نداشت، فارسی را هم چندان سلیس صحبت نمیکرد، طوری که به سختی میشد متوجه حرف هایش شد. وقتِ نهار که شد، مسئول پخش غذا آمد. غذاهارا بین بیماران پخش میکرد، که به مرد کرد رسید، مرد با همان لهجه ی غلیظش دست و پا شکسته گفت که نمیتواند ماکارونی بخورد و اگر امکانش هست یکی از پنیرهارا به او بدهد، مسئول توزیع غذا در کمال ناباوری سر او داد زد! و گفت که این ها پنیر نیستند، ماست اند. و رفت! مریض های دیگر هم که برای عمل سرپایی آمده بودند و قرار نبود نهار را در بیمارستان باشند، با خود قاشق نیاورده بودند و به گمانم از ترس رفتار عجیب مرد درخواست قاشق نکردند. و من ماندم مات و مبهوت رفتار مردی که هیچ به ظاهرش نمیخورد انقدر بد باشد. و هرچه فکر کردم، نتوانستم به اندیشه ی پشتِ رفتارش پی ببرم. در واقع به گمانم هیچ اندیشه ای پشت رفتارش نبوده!
میدانید؟ من معتقدم هیچوقت نباید آدم ها را قضاوت کرد. ولی خب هرجور که فکر میکنم، نمیتوانم به رفتار بی ادبانه ی آن مرد فکر نکنم و بگویم قضاوت ممنوع!خب به نظرم آدم هر قدر هم خسته، کلافه ، پرمشغله و .. و... و ... باشد، بازهم محق نیست با انسان ها رفتاری اینچنین داشته باشد!
مرا دنیایی آرزوست که در آن انسان ها بلد باشند با دیگران آنطور رفتار کنند که دوست دارند با خودشان رفتار شود، دنیایی که در آن جهانی بی ریاتر آرزو نباشد و دنیایی که در آن آدم ها غصه نکارند در دل هم.
پی نوشت: کاش میشد یه دستمال بردارم، این لکه های کثیفِ بدرنگِ بداخلاقی رو که رو لوح سفید وجودِ آدما افتاده پاک کنم!